معنی شواهد و ظواهر

حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

شواهد

بینات، ظواهر، گواه‌ها


ظواهر

براهین، بینات، دلایل، شواهد، قراین،
(متضاد) بواطن

لغت نامه دهخدا

ظواهر

ظواهر. [ظَ هَِ] (ع ص، اِ) ج ِ ظاهر.

ظواهر. [ظَ هَِ] (اِخ) (الَ...) نام موضعی است. (الموشح مرزبانی ص 154).


شواهد

شواهد. [ش َ هَِ] (ع ص، اِ) ج ِ شاهد. (اقرب الموارد). گواهان. (کشاف اصطلاحات الفنون). || ج ِ شاهده. (اقرب الموارد) (المنجد). و رجوع به شاهد و شاهده شود. || (اصطلاح صوفیه) در اصطلاح صوفیه، هرچه دل حاضر آن است شاهد آن است و آن حاضر مشهود اوست و شواهد به صیغه ٔجمع بر مخلوق اطلاق شود و شاهد به صیغه ٔ مفرد بر حق تعالی. (کشاف اصطلاحات الفنون). و رجوع به شاهد شود.
- شواهد اشیاء، عبارت است از اختلاف اکوان بوسیله ٔ احوال و اوصاف و افعال، مانند: مرزوق که گواهی دهد بر روزی رساننده و حی ّ که گواهی دهد بر میراننده و امثال آن. کذا فی الاصطلاحات الصوفیه. (کشاف اصطلاحات الفنون).
- شواهد توحید، هرچه بر تعین خاص احدیت داشته باشد بدان از ماسوای خود متمایز شود چنانکه گفته اند: ففی کل شی ٔ له آیه - تدل علی انه واحد. (کشاف اصطلاحات الفنون).
- شواهد حق، عبارت است از حقایق موجودات، چه آن حقایق گواه صدق بر هستی ایجادکننده باشد. (از کشاف اصطلاحات الفنون). حقایق اکوان است که بر مکنون گواهی دهد. (از تعریفات جرجانی).

فرهنگ فارسی آزاد

ظواهر

ظَواهِر، بلندیها و مرتفعات- اراضی مشرفه (مفرد:ظاهِرَه، بمعانی ظاهره توجه شود)،

فارسی به عربی

ظواهر

خارجی

فرهنگ فارسی هوشیار

ظواهر

جمع ظاهر


شواهد

گواهان، جمع شاهد

فرهنگ عمید

ظواهر

ظاهر


شواهد

شاهده

فرهنگ معین

شواهد

(شَ هِ) [ع.] (ص. اِ.) جِ شاهد؛ گواه ها.

معادل ابجد

شواهد و ظواهر

1434

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری